زمان جاری : یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 - 1:03 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



khojastegan

وبلاگ-کد لوگو و بنر
تعداد بازدید 34
نویسنده پیام
dara14 آفلاین

ارسال‌ ها37
عضویت15 /11 /1392
محل زندگیاردبیل
سن: 14
تشکر شده1
داستان کوتاه
مامور کنترل مواد مخدر به یک دامداری در ایالت تکزاس امریکا می رود و به صاحب سالخورده ی آن می گوید: باید دامداری ات را برای جلوگیری از کشت مواد مخدربازدید کنم.\" دامدار، با اشاره به بخشی از مرتع ، می گوید:
\"باشه، ولی اونجا نرو.\". مامور فریاد می زنه:\"آقا! من از طرف دولت فدرال اختیار دارم.\" بعد هم دستش را می برد و از جیب پشتش نشان خود را بیرون می کشد و با افتخار نشان دامدار می دهد و اضافه می کند:
\"اینو می بینی؟ این نشان به این معناست که من اجازه دارم هرجا دلم می خواد برم..در هر منطقه یی...
بدون پرسش و پاسخ. حالی ات شد؟ میفهمی؟\" دامدار محترمانه سری تکان می دهد، پوزش می خواهد و دنبال کارش می رود کمی بعد، دامدار پیر فریادهای بلند می شنود و می بیند که ماموراز ترس گاو بزرگ وحشی که هرلحظه به او نزدیک تر می شود، دوان دوان فرار می کند. به نظر می رسد که مامور راه فراری ندارد و قبل از این که به منطقه ی امن برسد، گرفتار شاخ گاو خواهد شد. دامدار لوازمش را پرت میکند، باسرعت خود را به نرده ها می رساند واز ته دل فریاد می کشد:\" نشان. نشانت را نشانش بده !\"
[img=18x18]/weblog/file/forum/smiles/32.gif[/img]
پنجشنبه 17 بهمن 1392 - 15:04
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش







برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

<]